سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم را روزگارى رسد که در آن از قرآن جز نشاندن نماند و از اسلام جز نام آن . در آن روزگار بناى مسجدهاى آنان از بنیان آبادان است و از رستگارى ویران . ساکنان و سازندگان آن مسجدها بدترین مردم زمینند ، فتنه از آنان خیزد و خطا به آنان درآویزد . آن که از فتنه به کنار ماند بدان بازش گردانند ، و آن که از آن پس افتد به سویش برانند . خداى تعالى فرماید : به خود سوگند ، بر آنان فتنه‏اى بگمارم که بردبار در آن سرگردان ماند و چنین کرده است ، و ما از خدا مى‏خواهیم از لغزش غفلت درگذرد . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 89 شهریور 9 , ساعت 5:33 صبح
بسم الله الرحمن الرحیم
النّاسُ نیامٌ فَاِذا ماتوا انتَبَهوا
مردم در خواب هستند، پس زمانیکه می میرند بیدار می شوند
اما چه سود!!!!!!!!!!!!!!!

دوشنبه 89 تیر 14 , ساعت 1:47 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

"مرگ خیلی قشنگه دخترم. هر روز صبح از نزدیک لمسش می کنم و این باعث می شه که دیگه فکر دروغ گفتن و خود بزرگی بینی رو فراموش کنم. دیگه دلم نمی خواد پای حرفهای خاله زنکی دیگران بشینم. محیط اینجا آدمو بی قید دنیا می کنه. به نظرم دنیا ارزش نداره و آدم حالت مسافر را داره. اصلا می خوام اصل مطلبو بگم؛ به دنیا وابسته نیستم و هر لحظه مرگ را حس می کنم."

این حرف دل یکی از غسالان در غسالخانه بهشت زهراست. تا حالا رفتید غسالخونه؟ اونجا خیلی سرده... بوی کافور... صدای چکه های آب...
بالاخره یه روزی هم نوبت ما میرسه که روی سنگ غسالخونه باشیم. تصورش خیلی سخته. وقتی این مطلب رو خوندم، به این خانم حسودی ام شد. خوش بحالش که هر لحظه مرگ رو حس میکنه


دوشنبه 89 تیر 7 , ساعت 7:53 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

یادمه وقتی مدرسه می رفتیم، چقدر از امتحان و درس پرسیدن می ترسیدیم. وقتی معلم می گفت جلسه دیگه امتحان داریم، چقدر خودمونو به در و دیوار می زدیم که یا امتحان رو لغو کنیم یا مطالبش رو کم کنیم که بتونیم خوب بخونیم. وقتی درس پرسیدن شفاهی بود که دیگه بدتر بود چون اگه بلد نبودیم، جلوی معلم و دوستامون، ضایع می شدیم. بعضی از معلما هم زرنگی می کردن و وقت امتحان رو مشخص نمی کردن، می گفتن همیشه آماده باشید تو یکی از جلسات امتحان گرفته میشه...

الان که به استرس اون موقع فکر می کنم، واقعا از رفتار خودم در تعجبم. برای یه امتحان ساده چقدر ترس و اضطراب و ...
تا حالا به مرگمون فکر کردیم؟ میدونیم کی زمانش میرسه؟ شاید همین الان باشه!!!!!! حتما به این نکته هم توجه داریم که تقریبا بعد از مرگ دیگه پرونده مون بسته است و هیچ کاری نمی تونیم برای خودمون بکنیم.
خدا هم مثل همون معلمای زرنگ، زمان مرگ ما رو مشخص نکرده و گفته همیشه باید آماده باشید. حالا ما چقدر به فکرش هستیم؟چقدر آماده ایم؟اگه به ما بگن فردا، روز مرگ ماست، تا فردا چکار می کنیم؟تک تک لحظات زندگی یه فرصت دوباره است که خدا به آدم میده تا شاید متوجه بشه و یادش بیاد که قراره بره!
قرار بر رفتنه نه بر موندن.

توجه!!توجه!!توجه!!


دوشنبه 89 خرداد 31 , ساعت 12:46 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

قطعه شعر زیر را پروین اعتصامی برای سنگ مزار خویش سروده که اکنون روی سنگ مزارش حک شده است:

اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است

گر که جز تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است

صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است

دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است

خاک در دیده بسی جانفرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است

بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقت بین است

هر که باشی و ز هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است

آدمی هر چه توانگر باشد
چون بدین نقطه رسد مسکین است

اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است

زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است

همه را سوی عدم خواهد برد
تا که بر توسن گیتی زین است

بس برفتند چو ما پیش از ما
این همان رهگذر پیشین است

خرم آنکس که در این محنت گاه
خاطری را سبب تسکین است

"خدایش بیامرزد"

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ